تبیان، دستیار زندگی
«نگین ایران»، فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق در شانزدهمین شماره خود نقش سرلشكر پاسدار شهید حاج احمد كاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه، را در جنگ تحمیلی را با سرلشكر غلامعلی رشید و سردار حاج قاسم سلیمانی به بحث گذاشته است و هم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید احمد كاظمی

«نگین ایران»، فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق در شانزدهمین شماره خود نقش سرلشكر پاسدار شهید حاج احمد كاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه، را در جنگ تحمیلی را با سرلشكر غلامعلی رشید و سردار حاج قاسم سلیمانی به بحث گذاشته است و هم با گرامی داشت یاد و خاطره این سردار سرافراز اسلام، متن این گفت‌وگو را منتشر می‌كند.

در بخش اشاره این گفت‌وگو می‌خوانیم: شهادت سردار احمد كاظمی جامعه ایران به ویژه رزمندگان و همرزمان این عزیز را در غم و تاثر جانكاه فرو برد.فرصت را مغتنم شمرده،ویژگی‌های این شهید بزرگوار را در حضور سرلشكر رشید و سردار حاج قاسم سلیمانی به بحث گذاشتیم.خوانندگان محترم را به مطالعه این گفت‌وگو كه در وضعیت خاصی انجام گرفت و آمیخته است با خاطراتی از فراز و نشیب‌های جنگ همراه با شهید كاظمی، جلب می‌نمائیم.


سرلشكر رشید:

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم.بحث ما درباره شهید احمد كاظمی است، فرمانده نیروی زمینی سپاه.

رویكردی كه در بررسی فرماندهان شهیدمان داریم، یكی در جنگ است و دیگری بعد از جنگ؛ در جنگ، ما معتقدیم یك فرمانده با شناخت لشكرش و هر آنچه كه این لشكرش در صحنه جنگ انجام داده شناسایی می‌شود،یعنی اگر ما بخواهیم شهید احمد كاظمی را بشناسیم باید لشكر 8 نجف را در جنگ شناسایی كنیم و ببینیم كه این لشكر در صحنه جنگ چه كرده است، چون ایشان فرمانده این لشكر بوده و این فرماندهان ما هم، مثل خود جنابعالی (سردار سلیمانی)، مثل شهید خرازی، مثل بقیه، اینها انسان‌هایی بودند كه از صفر تا صد یگان را (گردان، تیپ، لشكر)با تمام وجودشان از اساس ساختند. این طور نبوده كه یك لشكر آماده را بدهند دست این فرماندهان سپاه مثل احمد، مثل جنابعالی (سردار سلیمانی)؛ چون در همه كشورها و حتی در ارتش خود ما هم این طور است كه وزارت دفاع و برنامه و بودجه و نظام آن كشور به همراه سایر دستگاه‌ها، اول لشكری و یگانی را از اساس ایجاد می‌كنند و بعد به فرماندهی می‌دهند كه آن فرمانده خودش هیچ نقشی در به جود آوردن آن نداشته است. در سپاه این روند اصلا طی نشده است، این فرماندهانی مثل احمد بودند كه لشكر را با همه وجودشان از اساس و از اول خشت خشت گذشتند روی هم و ساختند و بنیانگذار بودند.سایر تشكیلات سپاه هم همین طور بود مثل اطلاعات وعملیات كه بنیانگذارش شهید باقری بود،مثل توپخانه كه بنیانگذارش شهید شفیع‌زاده بود.

حالا می‌خواهیم ببینیم چون جنابعالی (سردار سلیمانی) خیلی جاها در صحنه جنگ در مقاطع مختلف در عملیات‌های مختلف كنار لشكر 8 نجف و احمد كاظمی جنگیدید این لشكر چه عملكردی در روند جنگ داشته است؟ ما بیاییم با این بهانه تمام ابعاد شخصیتی احمد كاظمی را مثلا از نظر نظم، مدیریت، ابتكار، خلاقیت و تدبیرش كالبد شكافی كنیم. این را باید حتما در سازماندهی و عملكرد لشكرش پیدا كرد. من یك جاهایی گفتم احمد در خیلی از ابعاد مسلط بود. من گفتم سه نقطه را در لشكر 8 نجف اگر كسی سر می‌زد به نقش احمد و مدیریت او پی می‌برد: یكی اسلحه خانه، یكی حمام و یكی هم آشپزخانه. در این سه جا، می‌فهمید كه احمد چقدر به لجستیك، آموزش، نگهداری و روحیه پرسنل بها می‌دهد. احمد اصرار داشت كه همه جا حمام احداث شود و این نشان می‌داد كه به نیروهایش خیلی بها می‌دهد. در نزدیك‌ترین مكان‌ها به خط مقدم حمام درست می‌كرد، حمام درست حسابی. من دو سه جا در این حمام‌ها رفتم؛ در مریوان، در جزیره مجنون، كنار كارون. بنابراین در حین جنگ باید لشگر 8 نجف را مورد شناسایی قرار بدهیم تا احمد را معرفی كنیم.

بعد از جنگ هم بالاخره یك تجربه سنگینی را احمد پشت سر گذاشته، 8 سال، 10 سال حالا با فلسطین می‌شود 12 سال تا بعد از جنگ؛ چون از سال 1355ایشان رفته بود فلسطین، 17 سالش بوده رفته لبنان و در اردوگاه‌های فلسطینی آموزش دیده و عجیب هم قضاوت می‌كرده، یعنی نمی‌دانم به شهید محمد منتظری یا فرد دیگری گفته كه تا این فلسطینی‌ها به سمت اسلام حركت نكنند، موفق نمی‌شوند و اینها دین در درونشان كم‌رنگ است. این را آنجا درك كرده است.

ما می‌خواهیم بدانیم این تجربه احمد از دوره‌های گذشته (جنگ كردستان، فلسطین) چه نقشی در برداشتن بارهای بزرگی مثل فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، فرماندهی نیروی هوایی و فرماندهی نیروی زمینی داشته است. یعنی تجربیات شهید احمد كاظمی چه نقشی در موفقیت‌های بعدی او در عرصه مدیریتی و اقداماتی كه انجام داده، داشته است، قطعا اقداماتی كه احمد در قرارگاه حمزه انجام داد متاثر از 12 سال تجربه‌اش بوده است. من یادم است، واقعا با یك رویكرد جدید كار را انجام داد. یعنی تا رفت آنجا، بعد از یك مطالعه دو سه ماهه حالا خدا چه اعتماد به نفسی به او داده بود آمد كل روش جنگ را در طول 10سال در كردستان گذاشت كنار و عوض كرد و تغییر و تحول ایجاد كرد و می‌گفت برادران قبلی اشتباه می‌كردند كه پشت سر هم نیرو گذاشتند و صدها پایگاه ثابت ایجاد كردند، ما می‌توانیم اینها را جمع كنیم، ما می‌توانیم متكی بشویم به یك سیستم اطلاعات خیلی دقیق و چند واحد واكنش سریع و ورزیده داشته باشیم، هر جا كه ضد انقلاب حركتی كرد، به سرعت مثل اجل ما پیاده شویم روی سرش، مرحله بعد مرز را ببندیم و مرحله نهایی برویم در خاك عراق؛ و هر سه چهار كار را كرد.یعنی واقعا پایگاه‌ها را جمع كرد، همه داد و فریاد می‌كردند، نمایندگان مجلس صدایشان درآمده بود. ایستاد و گفت:هیچ طوری نمی‌شود، مسوولیت با من. یعنی شاید بیست سی هزار نفر را جمع كرد از نیروی انتظامی، سپاه و بسیج. همه را جمع كرد و بعدش هم آمد مرز را بست و بعد رفت داخل خاك عراق.

این تاكتیك‌ها و روش‌ها حتما از اعتماد به نفس او بوده كه خدا در جنگ به ایشان داده كه آمد و این طور علم كرد. یعنی در این دوتا میدان، احمد در جنگ و احمد بعد از جنگ، هر چه كه جنابعالی می‌دانید برای ما بفرمایید كه استفاده كنیم در فصلنامه.


سلیمانی:

بسم‌الله ‌الرحمن الرحیم.اولا كه آقا رشید استاد ماست و حرف زدن جلوی ایشان سخت است چون كاشف من و احمد و حسین و همه اینها آقا رشید هستند. هیچ وقت تصور نمی‌كردم كه در مورد احمد بخواهم حرفی بزنم. با آن كه چهل روز گذشته من باورم نمی‌شود كه احمد شهید شده.خیلی به هم نزدیك بودیم، خصوصا بعد از جنگ ما بیشتر به هم نزدیك شدیم. علتش هم غربتی بود كه ما بعد از جنگ پیدا كردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب كه همه می‌گویند بلكه از باب اینكه انسان از یك راهی باز می‌ماند، احساسی مثل اینكه جا مانده و باز مانده است به او دست می‌دهد. لذا همیشه چیزی هم می‌گفتیم و شوخی كه می‌كردیم می‌گفتیم كه جزیره‌ای باشد و ما را ببرند آنجا كه همیشه تداعی آن دوران را بكند و این باعث شده بود كه بیشتر به هم نزدیك بشویم. یكی از علت‌هایی كه ما دور هم جمع شدیم این بود كه ما مثل یك جمعی هستیم كه در یك طوفان و یك رودخانه‌ایم و باید دستمان به هم باشد و حامی هم باشیم تا آب ما را نبرد.

اما اینكه این چنین اتفاقی می‌افتد ما اصلا تصور نمی‌كردیم. هر چند احمد به آرزویش رسید اما واقعا حیف شد و حیف شدن را هم نه در شهادت احمد بلكه در این می‌دانیم كه احمد خیلی خوب می‌توانست آن چهره‌ای را نمایان كند كه یك بخش كوچكش بر نزدیك‌ترین آدم‌ها به احمد نمایان شد، نه بر جامعه، كه جامعه خیلی چیزها را نمی‌داند و مخفی ماند. او می‌توانست یك جنگ بزرگ را فرماندهی كند، مدیریت كند و شهید بشود. البته تقدیر الهی و به نظر من اصرار خودش باعث شد كه زودتر از آن چیزی كه ما تصور می‌كردیم، احمد را گرفت. شاید هم مصلحت احمد همین بود، شاید مصلحت الهی همین بود وهمین درست بود. این را ما نمی‌دانیم ولی آنچه كه می‌دانیم این است كه احمد می‌توانست خیلی كارهای بزرگی بكند.

در این مطلبی كه آقا رشید فرمودند من دو نكته در مقدمه بگویم بعد می‌پردازم به مشخصات احمد. همین‌طور كه در دین اسلام یك خلاصه‌هایی وجود دارد، یعنی وقتی ما می‌خواهیم بگوییم كه دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دین مطلق است معنایش این نیست كه دیگران از دین بهره‌ای نبردند.

دیگران هم در ركاب پیغمبر بودند و دیگران نیز هر كدام یك بخشی از خلاصه‌های دین در آنها بود، یكی در تقوا بود یكی در شجاعت بود ولی اینكه همه، همه موجودی دین را بگیرند، كمتر بود. امام راحل هم در تربیتی كه در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول‌های بنیادی بود كه تحول ایجاد كرد و این تحول هم در جاهایی كه تاثیر گذاشت به عنوان آدم‌هایی كه به نحوی خلاصه امام بودند ظاهر شد. البته كسانی كه به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام شخصیت امام خلاصه امام راحل باشند كمتر پیدا می‌شود. در جنگ هم امام راحل تاثیراتی گذاشتند و یك خلاصه‌هایی به وجود آورد. احمد یكی از آن خلاصه‌ها بود كه این هم به این دلیل نبود كه احمد با امام مراوده داشت بلكه به دلیل عشق وافر به امام بود.

حالا من می‌گویم خصوصیاتش را كه تاثیر احمد در زیرمجموعه در جنگ چگونه بود كه باعث می‌شود بگوییم كه بخشی از شخصیت وجودی امام راحل در فردی مثل احمد كاظمی متبلور بود.

احمد چند مشخصه اصلی داشت كه همه اینها را از امام گرفت واین درست است كه همه اینها از مكتب اسلام است اما امام به عنوان یك الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه می‌كردیم، احمد هم در این چیزهایی كه من ذكر می‌كنم از همه ما برجسته‌تر بود. احمد پنج مشخصه مهم داشت كه اینها در دوره جنگ در لشكر نجف دیده می‌شد كه ما وقتی به لشكر نجف نگاه می‌كنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمی‌آید شما وقتی مثلا می‌گویید فلان لشكر، یك عقبه‌ای هم در ذهنتان می‌آید ولی به لشكر نجف كه نگاه می‌كنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمی‌آید. این خیلی هنر بود كه یك فرد بیاید از درون یك شهرستان یك لشكر درست كند كه آن لشكر با لشكرهایی كه عقبه‌های طولانی داشتند با امكانات وسیع خصوصا در كادر، نه تنها برابری می‌كند بلكه شاه كلید جنگ بشود. اینجا در واقع این را می‌رساند كه نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتكارات و موضوعات گوناگون، نه اینكه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را می‌زد و ابتكارات و طرح آنها را می‌گفت، نه، بلكه هر چیز بود از او دمیده می‌شد. البته حسین هم همین بود ولی حالا بحث احمد است.

یكی از مشخصه‌های بارز احمد زیركی بود. حالا به معنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگویند خط حد لشكرت چه می‌شود. همیشه وقتی درباه منطقه عملیاتی بحث می‌شد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه می‌كرد لذا موافقت‌هایش معنا داشت و مخالفت‌هایش هم معنا داشت.

دوم اینكه وقتی می‌خواست خط حدی انتخاب كند مخالف یا موافقت او در كل عملیات برای نحوه عمل لشكر 8نجف تاثیر داشت. مثلا شما به همه خط حدهایی كه لشكر نجف گرفته نگاه كنید، احمد خط حدی را برایش اصرار می‌كرد كه پیروزی و شكستش كمتر به گردن كسی بیفتد.


درودیان: واقعا؟


سردار سلیمانی:

بله، حالا سطوح مختلف را می‌گویم و مرور می‌كنیم. اصلا اتكاء لشكر نجف و احمد در محورهایی كه عمل می‌كرد كمتر به جناحین آن بود. همیشه یا انتخابی را انجام می‌داد كه این جناح طبیعی باشد یا به نحوی انتخاب می‌كرد كه این جناح تاثیر بر كل عملیات بگذارد. مثل والفجر 4. در والفجر4 حسین زیر ارتفاع سنگ معدن متوقف شد، من بالای سر پنجوین متوقف شدم،حاج همت روی ارتفاع خلوذه متوقف شد، باكری روی ارتفاع كنگرك متوقف شد، او كه آمد با عملش، خلوذه و پنجوین و غیره را، همه را بی‌خاصیت كرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لری بود، عملیات احمد،عملیات سختی بود. در والفجر 4 فشار روی احمد از همه ما بیشتر بود چون از دشت شیلر می‌خواست بیاید از میدان مین، جناحش باز بود تا می‌رسد به لری،قله تك بود اما اوانتخاب كرد، نقطه‌ای را كه می‌گرفت تمام منطقه را آزاد می‌كرد و این را عمل كرد.

در فتح‌المبین هم در واقع احمد جناح جلویش كسی نبود، آمد از زلیجان وسط كوه میشداغ رفت رقابیه. این طرف هم مرتضی بود، رئوفی بود، متوسلیان بود، بعد این طرف‌تر من بودم، خرازی بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازی و با عملی كه انجام داد همه را سقوط داد.


سرلشكر رشید:

با اینكه رقابیه این سر جبهه نبرد بود و عین خوش و دشت عباس آن طرف، ولی فشاری كه روی بچه‌های لشكر14 امام حسین در دشت عباس آمد با پیروزی احمد در تنگه رقابیه، این فشار برداشته شد. آقا محسن اصرار داشت اگر رقابیه را عمل بكنیم با لشكر 8 نجف یعنی احمد و مهدی (باكری) این معضل حل می‌شود و وقتی احمد و مهدی روی رقابیه رفتند دشمن خیلی سریع شكست خورد.

سردار سلیمانی: مانور احمد در بیت‌المقدس نیز قابل ذكر است كه رفت از كنار نهر خین، دشمن را از پهلو دور زد، حتی در مرحله اول هم تاكتیكی كه از بالای دارخوئین آمد و كمر دشمن را نصف كرد، مهم بود.

در كربلای 5 آمد پیش من و مرتضی (قربانی) با حسین (خرازی) و زاهدی، آمد غرب كانال ماهیگیری در روز اول یك نگاه به جبهه كرد، ظاهرا در روز اول به هم ریخته بود، من احساس كردم كه اصلا فكر می‌كند یك تكیه گاهی كه بخواهد این كار را انجام بدهد، ندارد. هر چه من و مرتضی آنجا اصرار كردیم، چون ما در صحنه درگیری جنگ بودیم، به ما نگفت نه، اما معلوم بود كه جواب نه است، آمد این گوشه‌ای از شمشیری پنج ضلعی را گرفت و منطقه مقابل آن و جاده شلمچه را ساقط كرد.

به این دلایل است كه می‌گوییم احمد در طراحی و در فرماندهی زیركی و تدبیر فوق العادی داشت. مثلا در عملیات رمضان، شما نگاه كنید احمد رو به كجا حمله می‌كند، همین طور مستقیم حركت می‌كند به سمت نوك شمالی كانال ماهیگری. این حركت، یعنی هرچه تا شلمچه هست بی‌خاصیت می‌شود لذا تا شلمچه هر چه بود بی‌خاصیت شد، لشكر6 از بالا آمد كمر این را شكست، احمد زیر مثلثی‌ها عمل كرد. در آبادان نیز جایی را انتخاب كرد كه بتواند بقیه جاها را بی‌خاصیت كند.


مهدی كیانی

می‌گوید:در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدی آمد به من گفت كه یك كسی از اصفهان آمده با شما كار دارد. ایشان آمد و گفت من احمد كاظمی هستم، تعدادی نیرو آورده‌ام اینجا،خطی به ما بدهید دفاع كنیم. گفتم كه بعداز ظهر بیا تا با هم صحبت كنیم.

بعدازظهر آمد و یك محلی بود كنار بهمن‌شیر كه عراقی‌ها می‌آمدند از این چولان‌ها عبور می‌كردند و حمله می‌كردند یا كار اطلاعاتی می‌كردند كه آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم كه شما بروید آنجا.او رفت و بعد از مدتی برگشت و گفت اینجا كار ما نیست، یك جایی را بدهید دست من كه به درد بخورد. در چه سالی؟ در سال 59، نه احمد سال 84، می‌گفت یك جایی به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده كنم.

رفتم پیش كلهر در فیاضیه و گفتم بیا اینجا. یك جایی هم بود نزدیك به عراقی‌ها، گفت همین جا برای من خوب است. بعد از این كلهر آمد و گفت: احمد به ما گفته شما بروید آن طرف‌تر و احمد آنجا ایستاد تا نتیجه گرفت.»

همین فاصله محدود بین عراقی‌ها و ما كه خیلی وسیع هم نبود، نقطه شكننده عراقی‌ها شد كه هم در جلوگیری از سقوط آبادان و هم در شكست حصر آبادان موثر بود. گویی این زیركی و تدبیر از روز اول در احمد پیوسته نهفته بود.در منطقه آبادان هر جا می‌شد خط گرفت اما چرا احمد فیاضیه را انتخاب كرد؟ چون می‌دانست اگر فشار بیاورد می‌تواند پل عراقی‌ها را ببندد و تمام جبهه را بی‌خاصیت كند. این یك نكته از خصوصیات احمد در جبهه بود، حالا بحث در این موضوع خیلی زیاد است كه اگر بخواهیم بگوییم همه اینها موضوعات متنوع و گوناگونی دارد.

نكته دیگر دوراندیشی احمد بود، این دوراندیشی در اواخر جنگ و بعد از جنگ بیشتر آشكار شد. شما ببینید مدیریت الان احمد هم دقیقا مثل زمان جنگ بود. زمان جنگ آقا محسن و شورای فرماندهی می‌نشستند منطقه عملیات را انتخاب می‌كردند اما طراحی عملیات كه چگونه از منطقه استفاده شود دیگر كار احمد و بقیه بود كه یكی از آن موارد كه شما هم فرمودید نیروی هوایی است. احمد از مدیریت بهره‌گیری می‌كرد و برای این موضوع دوراندیشی می‌كرد. یعنی وقتی كه در نیروی هوایی بود، احساس می‌كرد كه ما حتما روزی درگیر چنین وضعیتی می‌شویم، با یك جایی درگیر یك جنگی می‌شویم فراتر از جنگ ایران و عراق.

شما وقتی نیروی هوایی می‌روید، می‌بینید كه احمد نوع توجه‌اش به سیستم موشكی سپاه است. نقش آقای شمخانی را نمی‌خواهم كم كنم اما كسی كه سیستم قدرت دفاعی را تكان داد احمد بود. آقا رشید می‌دانند، برای موشك شهاب 3 با بردهای گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت و در موضوعات دیگر، جلوی ایشان را گرفتند و گرنه در موارد دیگر مثلا در هلی‌كوپتری، احمد اصرار می‌كرد كه یك سیستم هلی‌كوپتری جدیدی را وارد كند كه بن‌بست‌های آن زمان را بشكند، اصرار می‌كرد روی یك هواپیمای كم پرواز با برد كم اما موثر برای جبهه، یعنی در آن زمان هم دوراندیشی داشت.

یك وقتی آقا محسن، من و احمد و مرتضی را خواست در قرارگاه شهید بروجردی برای عملیات نصر 4 در منطقه شمال غرب، ما در فاو بودیم كه قرار بود عملیات كربلای 10 را اجرا كنیم و برویم خط 2000 را از عراقی‌ها بگیریم و این جبهه را یك مقدار توسعه بدهیم همه كارها را آماده كردیم. شب آقارحیم آمد در فاو به ما گفت (آقای شمخانی یا آقا رحیم بود نمی‌دانم (.

رشید:شمخانی و رحیم بودند. من وآقا محسن شمال غرب بودیم، شمخانی و رحیم جنوب بودند.

سلیمانی: آمد نزد ما و گفت كه عملیات در اینجا لو رفته...اصرار كردیم كه لو نرفته، اما از تركیب ارتش عراق به این نتیجه رسیده بودند كه عملیات لو رفته است لذا عملیات متوقف شد. من و احمد و مرتضی با هم رفتیم قرارگاه شهید بروجردی نزد آقا محسن، احوالپرسی كردیم و آقا محسن به شوخی گفت: آنجا خوش می‌گذرد! بعد گفت بروید پیش آقای عزیزجعفری و بازدیدی از جبهه بكنید بیاید اینجا من كار دارم. ما سه نفری رفتیم در ارتفاعات قمیش والاغلو و… كه لشكر عاشورا هم زیر ارتفاعات الاغلو گیر كرده بود،با خود گفتیم اگر شده سینه خیز در جنوب عملیات كنیم زیر بار نرویم، آنجا وقتی صحنه را از نزدیك دیدیم، برای ما یقین شد كه نباید زیر بار این عملیات برویم.برگشتیم نزد آقا محسن، گفت دیدید؟ گفتیم بله. آقا محسن گفت یا می‌روید آنجا عملیات می‌كنید یا می‌روید پیش آقای دانش یار در مریوان. هرچه گفتیم آقا محسن گفت: نه.

یكی از آن چیزهایی كه در مورد احمد می‌گفتم همین والفجر 10 بود، فلش عملیاتی احمد را نگاه كنید (اشاره به نقشه منطقه)‌كنار «دریاچه سد دربندیخان» آمد حلبچه را دور زد، تمام منطقه مقابل احمد، ارتفاعات ریشن، همه‌ اینها سقوط كرد. ما هم مقابل همه‌ یگان داشتیم، همه‌ اینها سقوط كرد. لذا در بحث‌های میدانی و بحث‌های بعدی، احمد دوراندیشی فوق‌العاده‌ای داشت.

یكی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتیكی و در بعد استراتژی بود. در بعد تاكتیكی وقتی كه به دشمن می‌زد متوقف نمی‌شد تا نقطه‌ای كه باید نتیجه می‌گرفت.همه‌ عملیات‌هایش را نگاه كنید همین را می‌بینید مگر جایی بالاجبار متوقف شده،هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطه‌ای كه نقطه‌ اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملیاتهایش همین است. شما سراغ ندارید كه مثلا زیر ارتفاعات لری متوقف بشود، مرحله‌ دوم برود وسطش، یكسره رفته دور زده و لری را گرفته و كار را در یك مرحله تمام كرده است. یعنی ما كمتر عملیاتی داریم كه احمد مرحله‌ای رفته باشد به جز عملیات‌های بزرگ كه احمد آن مرحله‌ای را كه برایش پیش‌بینی شده و با یك حركت گرفته است، تمام عملیات‌ها بدین گونه بود.


سرلشكر رشید:

در عملیات محرم، یك تیپ را اسیر كرد بدون هیچ تلفات و تا جایی پیشروی كرد كه در طرح قرار نبوده برود ولی نقطه‌ اتكا عالی داشت.


سردار سلیمانی:

‌ شما ببنید حتی عملیات بدر همین طور كه می‌رود،مستقیم حركت می‌كند تا می‌رسد به رودخانه دجله، از دجله عبور می‌كند می‌رود كنار جاده عماره بصره آنجا می‌ایستد، تمام منطقه روطه را دور می‌زند تا كانال سوئیب.

استفاده از فرصتش در تاكتیك و استراتژی همین بود. احمد وقتی آمد در نیروی زمینی به وقت خودش شلاق می‌زد. من همیشه می‌گفتم احمد تو چقدر كار می‌كنی؟ وقتی نیروی هوایی بود شما مقطع عمر احمد را نیروی هوایی جمع بزنید،‌نمی‌خواهم خدای نكرده دیگران را تضعیف كنم، ولی تمام دوره‌های دیگر منهای دوره‌ آقای قالیباف را جمع بزنید می‌بینید یك جهش داده است. در نیروی زمینی در همان مقطع می‌دوید مثل كسی كه فرصت ندارد و باید آن را به یك نقطه برساند و نتیجه استراتژیك بگیرد. احمد در این موارد واقعا منحصر به فرد بود. این نكته را هم بگویم كه احمد فرصت‌ها را محدود می‌دانست از نظر زمانی، چه در تاكتیك و چه در استراتژی، همیشه محدود می‌دانست، مثل كسی كه وقت ندارد، این طوری به موضوع نگاه می‌كرد.

خصوصیت دیگر، انضباط احمد بود، این انضباط را در كلان كه مقررات بود،شماه نگاه كنید به زمانی كه احمد در نیروی هوایی بود می‌بینید برای همه چیز انضباط را تعریف كرده است. هر جا كه می‌روی آرایش دارد. شما در نیروی هوایی یك جای مخروبه پیدا نمی‌كنید. در پادگانی كه حضور می‌یافت به آن انضباط می‌داد ولو اینكه یك ساختمان قدیمی و تخریبی بود اما به آن ساختار و سازمان می‌داد و این كار را می‌كرد.

میدان صبحگاهش بهترین میدان صبحگاه است، مقبره‌ای كه برای شهدا درست كرده، زیباترین مقبره است. هر كاری كه انجام می‌دهد و به هر پایگاه‌اش كه می‌روید همین طور است. پایگاه نیروی هوایی ما چند سال از آن می‌گذرد؟ 50 سال می‌گذرد، بروید نگاه كنید، این هم از پایگاه درست كردن احمد، بهترین پایگاه با همین امكاناتی كه داشته است. در زمان جنگ، خط احمد كاظمی تمیزترین خط بود خاكریز آن بیشترین ارتفاع را داشت، غذای آن بهترین غذا بود، انضباط در همه جا به چشم می‌خورد، در آرایش سنگرها، در چیدن سلاح‌ها، و …شما در خاطرات آقا نگاه می‌كنید، می‌گویند وقتی كه از لشكر نجف بازدید كردم، اولین لشكری كه برای تانك‌ها چك لیست نوشته بود احمد كاظمی بود. برای همه كس و همه چیز برنامه داشت و یك انضباط خاصی در تمام كارهایش حاكم بود، نه اینكه انضباط خشك داشت، نه. همه چیز دقیق سرجای خودش بود و هزینه‌ای كه انجام می‌داد هزینه درستی بود.

خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود كه هر چند در جنگ عمومیت داشت، لكن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد كه به نظر من اینها خیلی از مشخصه‌های معنوی احمد را رشد، دادند، یكی ادب احمد بود و دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی كم در جمع‌ها می‌دیدم كه كسی چنین خصلت‌هایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینكه می‌گویم احمد خلاصه‌ای از امام بود واقعا این طوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض كردم، فرماندهان ما در جنگ به ویژه‌ آنها كه شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچ كس هم نیامد بگوید كه من از احمد كاظمی یا از فلانی حمایت می‌كنم.

شما نگاه بكنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، 99 درصد از لشكر امام حسین(ع) پیراهنشان روی شلوارشان بود.تن صدای حسین، ذكر حسین، راه رفتن حسین را تقلید می‌كردند، احمد هم همین طور. از اینها تقلید می‌كردند. واقعا الگو و نمونه بودند و تاثیر زیادی بر دیگران داشتند.


ادب احمد فوق‌العاده بود

، این ادب احمد به نظر من شاه كلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونه‌ای از تواضع احمد این بود كه در مراسم‌های مختلف مثلا در هفته‌ جنگ كه فرماندهان را دعوت می‌كنند یا یك روز ستاد كل دعوت می‌كند. به جلسه‌ای، ترتیب چیدن صندلی‌ها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر كس جای مشخصی دارد. یكی از علت‌هایی كه من امنتناع داشتم از شركت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه‌ی احمد بود، یك معركه‌ای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم می‌ریخت و جابه جا می‌كرد تا خودش آخر بایستند، امكان نداشت كه این جوری نباشد. یك روز به آقا رحیم گفتمم كه شما فكر می‌كنید كه ما به احمد خط می‌دهیم؟ احمد را ما نمی‌شناسیم؟ احمدی كه در جنگ وقتی تصمیم می‌گرفت كه بگوید نه، همه می‌گفتند حریف احمد نمی‌شویم آن وقت این ادب احمد است؛مسافرت می‌خواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم،اینقدر می‌ایستاد تا ماشین‌ها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوق‌العاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، كسی را پیدا نمی‌كنید كه احمد بدگویی او را بگوید و غیبت كسی را بكند.اگر مخالفت داشت كوتاه یك چیزی می‌گفت و زیاد به این موضوع نمی‌پرداخت. همه را بر خودش ترجیح می‌داد.البته ممكن است كسی احمد كاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیك با او آشنا نباشد و بگوید احمد یك آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست.

و اما درباره راز نگهداری احمد. چند نفر ما می‌دانیم كه در لشكر نجف كه بینانگذارش احمد كاظمی بود آمدند سخنرانی كردند، گفتند احمد كاظمی این است،احمد كاظمی آن است،چند نفرمان اینها را می‌دانیم،چند نفرمان می‌دانیم احمد به خاطر دفاع از ولایت همه سرمایه‌هایش را دچار مشكل كرد.چند نفرمان این را می‌دانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاق‌های دیگر.

ما تا این روزی كه احمد شهید شد، نمی‌دانستیم كه احمد این‌قدر مجروح شده، والله یك بار احمد نگفت كه تركش به سرم خورده، به صورتم خورده، یك بار نیامد بگوید كه مجروح شدم. من كه نزدیك‌ترین فرد به احمد بودم، نمی‌دانستم احمد این‌قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت،خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نكرد. احمد خیلی خصلت‌ها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می‌گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می‌گیرد، احساس می‌كند كه احمد یك قله‌ای بود، واقعا یك قله‌ای بود، متفاوت بود،‌خیلی فضیلت داشت، برای همین می‌گویم احمد واقعا خلاصه‌ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی.


سرلشكر رشید:

سردار سلیمانی احمد را در جنگ توصیف كرد و به بعد زیركی یا به عبارتی به تدبیر و درایت فرماندهی‌اش اشاره كرد كه در همه‌ی عملیات‌ها واقعا یك نقشی داشت كه روی تمام محورهای دیگر تاثیر مثبت می‌گذاشت و این لطف خداست كه شامل بعضی‌ها می‌شود.

به هر حال عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر تاریخی است كه در ذهن مردم تا ابد می‌ماند. ممكن است فتح‌المبین از ذهنشان برود، شكست حصر آبادان برود، حتی فتح فاو، حتی والفجر 10 ولی خرمشهر فراموش شدنی نیست. اما این چطور بود كه ما قرعه هم نزدیم بین این بیست نفر فرمانده لشكر، ولی اوضاع كل عملیات در آخر این طور رقم خورد كه حسین و احمد رفتند در شهر،یعنی در حقیقت كلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند. یعنی ما دو نفر فرمانده لشكر داشتیم كه رفتند در خرمشهر و آن هم همین دو نفر بودند. حالا چطور شد این وضعیت عملیات كه در پایان عملیات این دو تا فرمانده باید بروند در این شهر تا ابد خواهند ماند كه این دو بزگوار فاتح خرمشهر بودند یكی احمد یكی حسین. تا زمانی كه حسین زنده بود هرگز نگفت و تا زمانی كه احمد هم زنده بود هرگز بیان نكرد.

هیچ وقت دیگران كه از او تعریف كردند ما نشنیدیم و خودش هم هیچ وقت چیزی از خودش نگفت.


سردار سلیمانی:

ابدا؛ مثلا بگوید در خرمشهر من بودم كه این كار را كردم! هرگز!


سرلشكر رشید:

محمد باقری می‌گوید كه در سریلانكا در سال 1370 یك هیاتی بودیم كه احمد هم بود.(محمد رئیس هیات بوده)،می‌گوید كه من به فرماندهان و مسولین سریلانكا ایشان را معرفی كردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. می‌گفت تمام شد، در این چهار پنج روز تمام كاروان دور احمد جمع بودند و احمد برایشان یك فرمانده مقتدری بود كه فاتح خرمشهر است و هرچه می‌گفت تند تند می‌نوشتند.


سردار سلیمانی:

آقای درودیان! فكر می‌كنید ما هر200 سال یك كسی مثل احمد را می‌توانیم داشته باشیم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنید دانشگاه‌های ما، دانشكده‌های ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یك بار می‌آید،او آمد و یك چنین دستاوردی داشت،تمام شد و رفت.


سرلشكر رشید:

در بحثمان رسیدید به بعد دوراندیشی احمد كه شما گفتید مدیریت حال احمد هم مثل زمان جنگ بود كه به فرماندهی نیروی هوایی ایشان و تحولی كه ایجاد كرده اشاره شد بعد از آن هم كه با انضباط او، به ادب او، استفاده از فرصت او، راز نگهداری و ظرفیت وی پرداخته شد، حالا آقای درودیان اگر می‌بینید باز نكاتی مانده سوال كنید.


درودیان:

نه، نكته خاصی كه نیست، ایشان از بسم‌الله تا انتها را به خوبی بیان كردند. منتها آقا رشید حالا به هر جهت ما هم راوی این جنگ بودیم، كنار فرماندهان هم به هر حال بودیم. این ادراكی كه حالا می‌گویم، من خودم كه كنار فرماندهان بودم حالا بیشتر كنار آقا محسن بودم یا كنار دوستانی دیگر بیشتر به كار خودم توجه داشتم و خیلی دقیق نمی‌شدم روی شخصیت آن كسی كه كنارش بودم، حالا چه مثبت چه منفی، یعنی خود آن صحنه عمل اجازه نمی‌داد و وارد این نكات نمی‌شدم. الان كه جنابعالی و دیگران هنوز هم فرمانده هستید ما هم راوی آن جنگ هستیم و داریم می‌نویسیم، وقتی مثلا یك كسی مثل احمد كاظمی هم شهید می‌شود و با آن مواجه می‌شویم نمی‌دانیم چگونه باید به این شخصیت پرداخت و چگونه باید طرح كرد.

یعنی حقیقتا نحوه ورود ما به جنگ اصلا از این منظر نبود. من كتاب نبرد شرق بصره را كه نوشتم، راوی قرارگاه خاتم در عملیات كربلای 5بودم.وقتی كتاب آماده شد آن را به یكی از دوستانم دادم تا مطالعه كند، هیچ موقع از ذهنم نمی‌رود، ایشان گفت هر كسی این كتاب را بخواند مشكلات و پیچیدگی‌ها و دشواریهای جنگ و تصمیم‌گیری در جنگ را می‌فهمد؛ در صورتی كه من با این هدف ننوشته بودم منتها من كنار یك كسی بودم كه طبیعتا موضوع او این بود، یك عده امكان دارد بگویند كه حالا كاظمی شهید شده و اینها آمده‌اند در رثای این شهید می‌خواهند احساسات را تسكین بدهند، در صورتی كه واقعا ما كه یك مقدار به آنها نزدیك بودیم، عظمت شخصیتی این افراد را چه از جنبه‌های دنیایی و چه آخرتی درك كردیم،

وقتی قلوب متوجه كسی شد حتما یك چیزی در آن آدم هست چون روایت داریم كه قلب مومن در ید خداست، بنابراین اگر قلوب متوجه شخصی مثل شهید كاظمی شد، این عنایت الهی است منتها این را ما با چه لسانی بیان كنیم كه نگویند حالا كه كسی شهید شد، شروع كردند به بیان این مسائل؟!


سردار سلیمانی:

اینها اشكالش این است كه در این مراحل و اینچنین حوادثی بیان می‌شود.


درودیان:

بله، اگر این حادثه نبود الان مطالب را شما چه زمانی می‌گفتید؟اصلا امكان داشت شما بگویید؟ یعنی اگر شهادت شهید كاظمی نبود، ما می‌آمدیم می‌گفتیم می‌خواهیم در مورد احمد كاظمی مصاحبه كنیم، نه این تاثر روحی برای جنابعالی حاصل می‌شد و نه این جمع‌بندی كه ذیل پنج تا مفهوم، همه‌ شخصیت و گذشته و رفتار شهید كاظمی را بیان كنید، خود این هم یك حادثه است، این یك شكل بحث ماست.

سرلشكر رشید: مشكلی كه همیشه گفتیم، یعنی ما اینقدر آمدیم جنگ را، فرماندهان را، رزمندگان را به طور ناقص، بدون پرداختن به همه ابعاد وجودی‌شان و ابعاد جبهه و جنگ، در این 10، 15 سال در تلویزوین نشان دادیم كه فكر می‌كنند آقا اینها یك عده آدم بودند كه فقط دعا می‌كردند. سادگی‌های جنگ را به تصویر كشیدیم ولی پیچیدگی‌های جبهه و جنگ را قادر نبودیم به تصویر بكشیم.


سردار سلیمانی:

مثلا همین عنوان حاجی! كه باب شده، من واقعا می‌گویم كه یك تحریفی دارد انجام می‌شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان می‌آید می‌نشینیم نگاه می‌كنیم. گوش می‌دهیم.


سرلشكر رشید:

حالا این عنوان حاجی در تهرانی‌ها رسم بود یا نه، من بعید می‌دانم اگر كسی نرفته بود حج به او بگویند حاجی، مثلا آقای سلیمانی به شما حاجی می‌گفتند؟ می خواهم بگویم در سایر یگان‌ها و لشكرها، عنوان حاجی برای فرمانده رسم نبود.


سردار سلیمانی:

حاجی نبود كه، من واحمد و حسین بودیم و اصلا و ابدا حاجی نمی‌گفتند. برادر حسین،‌برادر قاسم، اصلا این چیزها نبود اصلا برادر هم كم كار برد داشت و فقط اسم گفته می‌شد. من وقتی این فیلم‌ها را نگاه می‌كنم، فكر می‌كنم كه آنجا یك دكانی است. روزنامه‌ها را می‌خوانیم می‌بینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همه‌اش دروغ، چیزهایی را كه آدم می‌داند كه واقعیت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست كردند كه با عراقی‌ها در تماس بود. اصلا یك سناریوی عجیب و غریبی! این همه ما در جنگمان سناریو داریم، قهرمان داریم، آن وقت این طوری!

بیایند مثل فیلم امام علی (ع) سرمایه‌گذاری كنند، مثلا فرض كنید حسن باقری را ؛ من در كنگره همین كار را كردم. كتاب‌های حسن باقری را بخوانید، حسن این نیست، حسن واقعا مثل بهشتی بود برای جنگ و هیچ وقت هم خلا حسن پر نشد.

درودیان: انشاء‌الله در فرصتی كه وجود دارد و فرماندهان در قید حیات هستند و سینه آنان پر از خاطرات است، حقایق و واقعیات بیان شود و شیوه پرداختن به جنگ و فرماندهان و شهدا نیز اصلاح گردد.

لینک :

بیانات مقام معظم رهبری در مورد شهید احمد كاظمی

شب خاطره سردار شهیداحمد كاظمی

شهادت سرداران رشید اسلام

ماموریت های سپاه پایان ناپذیر است

آلبوم تصاویر تشییع پیكر شهدای سانحه هواپیمای فالكن

سقوط هواپیمای فالكن

متن پیام مقام معظم رهبری به مناسبت شهادت جمعی از سرداران سپاه

آلبوم تصاویر حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تشییع شهدای سانحه سقوط هواپیمای فالكن

روایتی ناگفته و به‌یادماندنی از سردار جاودانه ایران

دعای عرفه و تشییع شهدای سقوط هواپیما در مصلی تهران

درّ غلتان سپاه

دل کندن از "احمد" برایم خیلی سخت بود

آن چهره‌ی فراموش نشدنی!

روایتی ناگفته و به‌یادماندنی از سردار جاودانه ایران